کاش شاعر بودم
تا شعری با تو میسرودم
یا شعری در وصف تو میسرودم
یا شاید در تنهایی خودم
کاش شاعر بودم
آنوقت قلم را میرقصاندم
کلام را میچرخاندم
غمت را با غمم درهم میآمیختم
و شعری میسرودم
کاش شاعر بودم
تا تو و من را در قلم میگذاشتم
نگاهت را دنبال میکردم
سکوتت را میشنیدم
اسمت را زمزمه میکردم
با روحت یکی میشدم
و با شعرم همه را جان میدادم
کاش فقط کمی شاعر باشم
تا تو را لمس کرده وصف کنم
و نبودنت را با بودنم، بودن کنم.
آخرین دیدگاهها