قصهها دارم من، از دل تنگم باز.
این دل تنگ من، دَر چه رازیست پنهان؟
غمِ دل را هَر دَم میتوان یافت در مَن.
اَما غمْ، تا به کجاست؟!
…
این دل تنگم باز هَوَس غم دارد.
هوسی نامشروع، هوسی نامطبوع.
طبع من هم اینست،
که دلش هِی تنگ است.
من و دل همدردیم.
من و دل همرازیم.
هر دو با هم غمگین.
هر دو با هم محزون.
هر دو با هم عاصی از غم این گیتی.
اما غم تا به کجاست؟!
…
چکنم با دَرْدَم، با دردِ بیروحم.
درمانش تا کِی، بکنم من هِی باز؟
قصهها دارم من، از دل تنهایم.
پس بشین و بشنو از غم بینامم.
آخرین دیدگاهها