آنتون پاولاویچ چِخوف
(به روسی: Анто́н Па́влович Че́хов) (زادهٔ ۲۹ ژانویهٔ ۱۸۶۰ درتاگانروگ – درگذشتهٔ ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۰۴)
پزشک، داستاننویس، طنزنویس و نمایشنامهنویس برجستهٔ روس بود.
چخوف زندگی کوتاهی همراه با بیماری داشت.
او بیش از ۶۰ اثر ادبی آفرید. وی را بهترین و مهمترین داستان کوتاهنویس برمیشمارند و در زمینهٔ نمایشنامهنویسی نیز آثار برجستهای از خود بهجا گذاشته است.
چخوف در ۴۴ سالگی بر اثر بیماری سل درگذشت.
خلاصه داستان کوتاه
۱.
اثر هنری
ایوان نیوکولایویچ پزشک است. او ساشا اسمیرنف را از مرگ نجات داده. ساشا برای تشکر به جای حقالزحمه (از روی تنگدستی) شمعدان برنز عتیقهای را به دکتر هدیه میدهد.
دکتر به علت متأهل بودن و برهنگی دو مجسمهی زن از قبول آن امتناع میکند.
ساشا که با دنبال کردن کار پدر مرحومش در خرید و فروش عتیقه است، همراه با ابراز تاسف از نداشتن لنگهی شمعدان، آن را یک اثر هنری و کم نظیر میداند. او هرطور شده دکتر را مجاب به قبول هدیه میکند.
دکتر بعد از رفتن جوان به فکر میافتد. او شمعدان را به دوست وکیلش که در قبال انجام وکالت وی چیزی از او نگرفته هدیه میدهد.
اوخف که مجرد است و به گفتهی دکتر سر و گوشش میجنبد، اول از دیدن شمعدان خوشحال میشود ولی بعد از تعریف و تمجید از آن، یاد مادر و ارباب رجوعهایش میافتد. او میخواهد هدیه را با دلیل و برهان رد کند که دکتر مجال نمیدهد. دکتر شمعدان را در آنجا رها کرده و با رضایت کامل از کارش خارج میشود.
اوخف شمعدان را نزد شاشکین کمدین معروف میبرد. شاشکین به خاطر اجاره نشین بودن و رفت و آمد هنرپیشههای زن به اتاقش میخواهد از شر شمعدان خلاص شود. او طبق توصیهی آرایشگرش شمعدان را به پیرزنی به نام اسمیرنف که کارش خرید و فروش برنزهای قدیمی است، میفروشد.
دو روز بعد ساشا اسمیرنف وارد مطب دکتر میشود. بستهای در دست خبر از پیدا کردن لنگهی شمعدان میدهد.😁
آخرین دیدگاهها