اولین جامعه

 در راهروی دانشگاه بودم. های‌های گریه می‌کردم. مقنعه‌ام را جلو کشیدم تا کسی مرا نبیند. نگاههای سنگین اطرافیان را از زیر مقنعه احساس می‌کردم. می خواستم به آخر راهرو، کلاسی که وسایلم را گذاشته بودم برسم. راهرویِ عریض تمام نشدنی بود. با آن سقف بلند و صدای همهمه حس میکردم در دادگاه هستم و همه انگشت اتهام سمت من دراز کردند. دنبال راه فراری از دل شلوغی بودم. سر برگرداندم. سر گروه رشته استاد شکوری را دیدم. سرش را نزدیک گوشم آورد. با کلمات محبت‌آمیز دلداریم می‌داد:

« دخترم گریه نکن. چی شد مگه. چی گفت بهت.»

آقای شکوری مردی مهربان پنجاه و چند ساله قد حدود صدوهفتاد با سری تقریبن تاس که تا آن موقع هنوز ازدواج نکرده بود. با لهجه‌‌ی شیرین ترکی‌اش هر وقت سر کلاس جزوه می‌گفت، همیشه صدای« چی؟! چی؟!» بچه‌ها بلند بود و استاد مجبور می‌شد بعضی جمله‌‌ها را چندین بار تکرار کند تا همه متوجه بشوند. توی دانشگاه پیچیده بود دخترای چشم درشت را اطراف خود جمع می‌کند. هرچه که بود، آنروز می‌خواست گریه‌ی من را متوقف کند. و من این را دوست داشتم.

چند دقیقه پیشتر در قسمت اداری، با مسئولی پر از ریش و سبیل با موهای فرفری، روبرو شدم. یکی دوبار گفتم:

« نمره‌ی من روی برد نیست.»

او تقریبن پنج، شش  سالی از من بزرگتر بود و احتمالن به دلیل درجا زدن زیاد عضو قسمت اداری شده بود، با شتاب از صندلیش بلند شد. با صدایی خیلی بلند فریاد زد:« گفتم که روی بُرده.» 

همه برگشتند. نگاهم کردند.

سال اولی بودم. اولین ورودم به جامعه. احساس کردم یک سگ بزرگ درنده جلویم ایستاده و با تمام وجودش پارس میکند.

دمای بدنم  یکدفعه با نهایت سرعت هجوم آورد به بالاترین نقطه‌. صورتم گُر گرفته بود. خون از لپهایم به بیرون پمپاژ می‌شد. تپش قلبم به قدری زیاد بود که نفس کشیدن را برایم سخت می‌کرد. دست و پاهایم در دمای کاملن متضاد با قسمت فوقانی بدنم بودند. دستهایم را محکم مشت کرده بودم.  اما، قدرتی نداشتند. برای چند ثانیه پاهایم از کنترل خارج شدند و از مغزم که فرمان رفتن می‌داد پیروی نمی‌کردند. روی ساق پاهایم وزنه‌ای صد کیلویی را حس می‌کردم. سرانجام مجبور شدند اطاعت کنند.

همیشه دلم میخواست می‌توانستم همان موقع یک جواب دندان‌شکن به آن مرد بدهم. البته جوابش را دادم چندین بار آن هم در دفعات مختلف، جلوی آینه یا هر وقت که یاد آن خاطره میافتم.

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *