کارت سوخت

«خانم حجابت و رعایت کن.»

روسریش را جلوتر می‌کشد.

«جناب به خدا تقصیر من نیست. من کارت سوخت و به کسی ندادم.»

سرش را از روی کاغذ‌ها بلند نمی‌کند. «پس تقصیر کیه؟» بعد از کمی مکث. «از کارت سوخت شما استفاده شده.»

«حتمن تو جایگاهی که کارت را دادم برای بنزین این کار را کردند.»

همچنان سرش روی مدارک است.

«به ما ربط نداره. باید مواظب باشید. تازه ما از کجا بدانیم این که می‌گویید درسته؟»

سرش را بالا می‌آورد. به صندلی لم می‌دهد. نگاهی به سر تا پای زن می‌اندازد.

«خانم حجابتم رعایت کن.»

دوباره دستی به تای جلوی روسریش که تا پیشانیش آمده، می‌کشد.

زن اشکهایش را با گوشه‌ی روسری پاک می‌کند.

«به خدا من کاری نکردم. می‌توانید دوربین‌ جایگاهی را که بنزین زدم ببینید.»

«مگر ما بیکاریم. شما خودت باید مواظب باشید.»

پوزخند می‌زند. دوباره زن را سر تا پا نگاه می‌کند.

«خواهرم حجابت و رعایت کن.»

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *