اگرهای من با من
- اگر میتوانستم انگشت حلقه بشوم، در نیمکت ذخیرها مینشستم تا بعد از هر بار نوشتن طولانی با قبلی تعویضم کنی.
- اگر میتوانستم زبان بشوم، موقع دعوا آن وسط کلمههای آبدار را برای بعدترها در حلقت ذخیره میکردم.
- اگر میتوانستم چشم بشوم پشت کلهات میرفتم تا ببینم کی جرأت کرده پشت سرت حرف بزند.
- اگر میتوانستم پردهی گوش بشوم، با ورزش عضلاتم را قوی میکردم تا طاقت شنیدن حرفهای مفت را داشته باشی.
- اگر میتوانستم آب در بدنت بشوم، خود را به موقع از چشم و بینیات سرازیر میکردم تا دلشان به حالت کباب شود.
- اگر میتوانستم ستون فقرات بشوم، پیچ و مهرهای برای خودم نصب میکردم تا فقط با کمی روغنکاری بدون درد ادامه دهی.
- اگر میتوانستم چشم بشوم، خوابهایی که در هنگام سحر میبینی را در خودم ضبط میکردم و آن را به قلمت میسپاردم.
- اگر میتوانستم باسن بشوم، خودم را به صندلیِ پشت میز وصل میکردم تا نوشتهات به پایان برسد.
- اگر میتوانستم انگشتان دست بشوم، به خودم ردیاب حروف را وصل میکردم تا هر کداممان دکمه کیبورد درست را فشار دهیم.
- اگر میتوانستم معده بشوم، دری برای خودم نصب میکردم تا بعد از سیریات هیچ چیز خوشمزهای را به خانهی خودم راه ندهم.
- اگر میتوانستم پا بشوم، شارژری برای خودم درست میکردم تا موقع بالا رفتن از کوه مدام شارژم کنی.
- اگر میتوانستم قلب بشوم، خود را از سنگ میساختم تا دیگر نتوانی مرا به تپش برای ناکسان مجبور کنی.
- اگر میتوانستم کیسهی صفرا بشوم، غمهایت را در خودم میریختم تا فقط با یک جراحی بتوانی آنها را از خود دور کنی.
- اگر میتوانستم روده کوچک و دراز بشوم، شادیهایت را در خودم جا میدادم تا آنها را آرام آرام هضم کنی که خوب به یادت بمانند.
- اگر میتوانستم ریهات بشوم، برای خودم فیلتری میبستم تا تمام کثیفیها را پاکیزه تحویلت دهم.
- اگر میتوانستم حلقت بشوم، بغض گیر کرده در خودم را به چشمهایت میسپاردم تا از سرشان خلاص شوی.
- اگر میتوانستم مغزت بشوم، حجمی اضافه برای خودم برمیداشتم تا خاطرات گذشتهات را به دست فراموشی نسپاری.
آخرین دیدگاهها